اگر انسان برای رسیدن به تکامل آفریده شده ، با توجه به اینکه خدا الرحم الراحمین است ، چرا برای رسیدن به این کمالی که این روزها ما جوانها کمتر در بین اطرافیان می بینیم ( یا اصلاً نمی بینیم ) ، زندگی در دنیا را با این همه مصیبت و بد بختی انتخاب کرد ؟
مگر خداوند در قرآن نمی فرماید که " ان النسان لکفور " و یا " ان النسان لکنود و انه علی ذالک لشهید " و . . . اگر خداوند خود می فرمایند که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است و خود این را بهتر می داند و حتی می فرماید "انسان بر نیک و بد کردار خویش آگاه است هر چند اینکه پرده های عذر بر خود بیفکند " ، چه انتظار بس بزرگی که بخواهد در صراط مستقیم حرکت کند ؟
خدا خود می فرمایند که " عده ای قلیل از متأخرین مشتاقانه در ایمان از همه پیشی گرفتند "( سوره واقعه ) خوب این عده قلیل از متأخران و جمع بسیار از امتهای پیشین را یکجا به مقصود نهایی خود که کمال است می رساند و عدهء بسیاری را که خداوند در جای جای قرآن صحبت از اعمال و عقوبت آنها می کند ، از زیستن در این دنیای پوچ و بدبختی های متعاقب آن می رهانید .
چرا خدا انسان را خلق کرد ، اگر خود می گوید که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است ؟
تکلیف آنهایی که نمی توانند به کمال برسند چیست ؟ چرا ما محکوم به زیستن هستیم ؟
پاسخ:
پرسش 1:عنوان هدف از آفرينش انسان چيست ؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
پاسخ اصلي به سوال شما در درک بهتر حقيقت وجود انسان قرار دارد.
به اوصافي از انسان که در برخي از آيات قرآن آمده اشاره کرديد ، اما از اوصاف بسيار ديگر در قرآن غافل شديد. تنها به يک جنبه از وجود انسان نگاه کرديد و طبعاً قضاوت هاي بعدي نيز متأثر از همين نگاه شده است.
علاوه بر اوصافي که بيان کرديد ،در آيات قرآن انسان در مواردي به اوصافي والا وارزشمند نيز ستوده شده است. اوصافي چون امانت دار الهي روي زمين ، خليفه و جانشين خداوند ، مسجود ملائک ، مسخر بودن عالم در دست او ، کرامت ذاتي انسان ، فضليت و برتري او بر مخلوقات و بلکه اشرف مخلوقات و اوصاف بسيار ديگر.
شايد بگوئيد که اين اوصاف تنها براي عده اي خاص است، پس ديگران براي چه آفريده شدند ، در جواب بايد گفت ؛ اولاً اين اوصاف به صورت کلي بيان شده است و نشانگر آن است که اينها براي نوع انسان است ، يا حد اقل بخشي از اين اوصاف براي نوع بشر است.
ثانياً حتي اگر اين اوصاف براي عده اي خاص باشد ، اين عده با ويژگي انسان بودن به چنين مقام بلندي دست يافتند که اشرف مخلوقات الهي قرار گرفتند.
منظور از ويژگي انسان بودن ، يعني داشتن دو نيروي متضاد در درون ، گرايش انسان به نيکي و بدي و قدرت انتخاب و اختيار و سرانجام طي مسير کمال با نيروي اراده خود.
به عبارت ديگر ، انسان در خلقت خود داراي زمينه هاي شقاوت و انحراف است و بايد در كنار همين اوصاف و حالات مسير سعادت خود را طي كند و به نوعي خلاف مسير گرايش طبع مادي خود به سوي گرايش روحي و الهي خود حركت كند تا در اين كش و قوس ها به سعادت حقيقي خويش دست يابد.
بنابراين وقتي پاي اختيار و انتخاب و باز بودن راه سعادت و شقاوت ( راه نيک و بد ) به ميان مي آيد ، به طور طبيعي عده اي راه سعادت را انتخاب کرده و عده اي راه شقاوت را. از همين جا پاسخ اين سوال که چرا فقط نيکان آفريده نشده و يک جا به کمال نهايي نرسيدند ، روشن مي شود. زيرا اگر قرار باشد که تنها نيکان و سعادتمندان آفريده شوند ، ديگر اختيار معنا نداشت و سعادت انسان جبري بود ؛ بنابراين فرض آفريده شدن انسان هاي نيک و مقرب ، هم با اختيار و اراده داشتن انسان در تضاد است و هم سعادت و کمال و برتري انسان بر فرشتگان معنا نداشت. کمال رسيدن انسان و برتر شدن او بر ملايک به خاطر دو گانگي وجود انسان و اختيار راه سعادت و کمال از ميان همه راه هاي انحرافي است. در حالي که بسيار از انسان ها راه هاي انحرافي را انتخاب مي کنند ، عده اي در اين ميان از همه آنها گذشته و تنها به راه خدا مي روند و اين همان چيزي است که به انسان مقام بالا و ارزشمندي داده است . خداوند با آفرينش چنين موجودي به خود آفرين مي گويد : فتبارک الله احسن الخالقين.
در توضيح بيشتر که هدف آفرينش نيز در آن بيان شده مي توان گفت:
خداوند كه جهان خلقت را به بهترين صورت آفريده است ،در جهان خلقت موجوداتي قرار دارند كه عاري از گناه هستند و جز خصائص نيك ندارند . چنين موجوداتي تنها خدا را عبادت مي كنند و نافرماني از او ندارند . اين موجودات همان فرشتگان الهي اند . آنها همگي بدون اختيار راه سعادت را مي روند و داراي اختيار در انجام خوب و بد نيستند، بلكه سرشت آنها تنها بر خوبى آفريده شده است. غير از فرشتگان ، در اين عالم خلقت مىتواند نوعى خاص وجود داشته كه همه مقاماتى كه فرشتگان دارا هستند، دارا شود، اما با اختيار و انتخاب خود، و اين تنها در صورتى ميسر است كه راه خوب و بد براى او باز باشد و ميان خوب و بد، خوب را انتخاب نمايد و به مقام فرشتگان و حتى برتر از آنها دست يابد. اگر قرار بود سرشت اين موجود به گونهاى باشد كه داراى اختيار نبوده و فقط راه سعادت را بپيمايد وعاري از گناه باشد و جز خصائص نيك نداشته باشد ، ديگر تفاوتى بين اين موجود و فرشتگان نبود، بلكه همان فرشته بود، حال آنكه فرشته قبل از آن وجود داشت و نياز به خلقت جديد نبود. هم چنين فرض اختيارنيك و بد معنا نداشت. اختيار انتخاب نيك و بد در زماني است كه هر دو بتواند تحقق يابد . در حالى كه اين موجود، نوعى جدا از فرشتگان است و موجودي داراي اختيار و انتخاب آفريده شده و اقتضاى فيض نامتناهى اين است كه در جهان خلقت (كه بهترين جهان ممكن است) چنين نوعى وجود داشته باشد و با فرض چنين نوعى، جهان كامل تر و زيباتر و بهتر خواهد بود.
سخن در آن است كه آيا عالم وجود ، اقتضا و امكان خلقتي ، جداي از ملايك دارد ؟ اگر خلقتي جداي از ملايك امكان دارد ، پس چرا فيض خداوند از چنين خلقتي منع شود؟
از طرف ديگر نيك بودن انسان ها و ارزشمند بودن و حتي فراتر رفتن از مقام ملايك ، زماني است كه انسان بتواند در عين حال كه ميل و كشش به سوي بد در وجود اوست ، راه خير و پاكي و نيك را انتخاب نمايد. اگر انسان بدون اختيار به راه خير برود، بهشت رفتن بى معنا است، چرا كه در اين صورت بهشت نتيجه كار ناكرده است، بلكه سعادت و عاقبت به خيرى لذت بخش و معقول است كه آدمى با سعى و تلاش خود بدان برسد، با توجه به اين كه مىتوانسته كار بد كند ولى انجام نداده و كار خير از او سر زده است. اگر فرض شود که هيچ انسان بد وجود نداشته و يا خلق نشود ، فرض اختيار نيز معنا نداشت.
بنابراين حكمت الهى اقتضا دارد كه اسباب و شرايط تكامل اختيارى ( و نه جبرى ) براى انسان ها فراهم شود تا كسانى كه بـخـواهـنـد , بتوانند راه حق را بشناسند و باپيمودن آن , به كمال و سعادت خودشان برسند ولى فـراهـم شدن اسباب و شرايط براى چنين تكاملى , بدين معنى نيست كه همه انسان ها از آنها حسن استفاده كرده و لزوماً راه صحيح را برگزينند .
ضمن آن که نبايد فراموش کرد که اگر کسي و يا کساني به مراتب بالاي کمال دست نيافته و به مقام مقربان نرسيده اند ، پس آنان لزوماً در جرگه اشقيا هستند، بلکه بسياري از انسان هاي عادي از کمالات نسبي برخوردار هستند و به همان مرتبه از کمال ، از سعادت برخوردار مي شوند ، همان گونه که در روايات نيز بيان شده که ايمان همانند پله هاي نردبان داراي درجات است و گاهي تا ده درجه براي آن ذکر شده است ؛ بنابراين انسان هاي بسياري در نهايت به سعادت و کمال رسيده و در بهشت رحمت الهي جاي مي گيرند . تعداد بهشتيان از دوزخيان بيشتر است و به همين خاطر براي بهشت هشت در ذکر شده وبراي دوزخ هفت در .
رسيدن به كمال نهايي هرچند نصيب تعداد كمي از انسان ها مي شود اما بسياري از آنها بهره هايي هرچند نازل تر از آن را مي برند و از آن بهره مند مي گردند و در عين دارا بودن مشكلات ومعاصي وانحرافات ، در قيامت مشمول رحمت واسعه الهي قرار گرفته، اهل سعادت و بهشت شده، زمينه تجربه حيات ابدي و تكامل حقيقي در سراي جاودان را به دست مي آورند در حالي كه اگر به دنيا نمي آمدند ،اين فرصت در اختيار آنها قرار نمي گرفت .
ثانيا : گمان نكنيد كمالاتي كه به دنبال آن هستيد ،عجايبي ناديدني وحقايقي دست نيافتني است ؛ بلكه در گوشه وكنار ما و در مقابل چشمان غافل ما انواع واقسام اين كمالات و عظمت هاي وجودي تحقق مي يابد ولي ما از ديدن آنها غافليم . ديدن اين كمالات نياز به كمالي دروني و ديده اي شستشو شده دارد . چشم پوشي جوان از صحنه شهوت انگيز تنها براي خداوند متعال ، بيداري نيمه شب و براي عبادت كسي كه هنوز خستگي كار روزانه را از تن به در نكرده ،تلاش شبانه روزي زني كه بعد از فوت همسرش براي تربيت و سعادت فرزندانش شبانه روز به تلاش مشغول است و صدها نمونه از اين دست همه تجلي بروز بزرگ ترين كمالات انساني در پيرامون ما وبيانگر وجود اين زيبايي ها در وجود انسان هاي همين عصر و زمانه هستند كه اميدواريم ما نيز كمال ديدن و درك لذت آنها و ظهور دادن آن در وجودمان را بيابيم .